از زرتشت پرسیدند ؛
زندگی خود را بر چه بنا کردی؟
گفت :
چهار اصل!
دانستم که رزق مرا دیگری نمیخورد
پس آرام شدم… دانستم که خدا مرا میبیند
پس حیا کردم…
دانستم که کار مرا دیگری انجام نمیدهد
پس تلاش کردم
دانستم که پایان کارم مرگ است پس مهیا شدم
از زرتشت پرسیدند ؛
Check Also
من ندیم توام نه ندیم بادنجان. مرا چیزی باید گفت که تو را خوش آید نه بادنجان را
سلطان محمود را در حالت گرسنگی بادنجان بورانی آوردند. خوشش آمد. گفت: بادنجان طعامی است …